خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

دلم برای تو تنگ است بگو چه چاره کنم

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۸۹، ۰۶:۵۱ ب.ظ

سلام
کمی خسته ام ؛ می نویسم
ولی شاید با بغضی بنویسم  که صدای هق هق آن ، در کوچه های انتظار آشنای توست
زمان در گذر است ...
عمر شتابان مرا به وادی بادیه نشینان فراق های دلتنگی ، میکشاند
افسوسی توام با آه ...
چشمانم می لرزد
اشکهایم لغزان لغزان روانه است ...
سخت بی قرارم ...
یادم افتاد که بگویم :
بی قراری هایم شده کوله باری از درد و خستگی این زمان
این زمان جانکاه ،فرسود مرا !
دلم ...
دلم به سادگی بی قراری هایم بغض میکند و "میسوزد"...
قرارت هر زمان که نزدیکم میکند بی قرارم میکند .... و "میسوزم"
بغضم پر از هوای آمدن است
نی و نایم ،صدای آمدن است

یادت باشد...          خسته ام...            

                                                 خسته ام....!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۱/۲۰
حسن زاده

نظرات  (۲)

سلام
منتظر خسته نیست .........
او ساقی نفسهاست،او یوسف طهوراست
او ملجا دل ماست ،آن وارث رسالت
باشد من آرزویم آدینه که بیاید
خوانم من آن نمازم پشت سرش جماعت
آوای من بهارست وقتی که او بیاید
گویم که جان جانها جانم بود نثارت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی