خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

۹۲ مطلب توسط «حسن زاده» ثبت شده است

مولایم :  
 
یکی از اثرات محبت شما در زندگی من , نه بهتر است بگویم در زندگی ما , غمی است که برپیکره روح و روانمان کشیده شده و در اعماق وجودمان نفوذ کرده است . 
 
هر عیدی که فرامی رسد بنا است که ما بخندیم ؛ خوشحال باشیم و شادی کنیم و ما نیز می خواهیم در اعیاد چنین باشیم ؛ اما چه کنیم که غیبت تو خنده را به ما حرام کرده است . 
 
سرورم : ما درخوشحالی شما خوشحالیم اما در اعماق درونمان چنان غمی نهفته است که حتی الفاظ قادر نیستند بر پیکره اش لباس شوند . 
 
یا مولای : 
 
هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند . 
 
خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام بی جواب ماند.  
 
آقای من :  
 
این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی . 
 
البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست. 
 
- چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟ 
 
- چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک د رپیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟ 
 
- مولای من:  
 
- مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است . 
 
- حسرت یک نگاه ... 
 
- حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات . 
 
- امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد. 
 
حبیبا:  
 
چطور از اثر محبتت در زندگیم سخن بگویم و در حالی که دانه های عشقت هنگامی در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسی می دادی وقتی که ذرّه کوچکی بودم، در قبل از این عالم . 
 
و واضحتر بگویم . 
 
سیدی!  
 
کوچکترین تشعشع از اثرات محبتت در زندگیم متلاشی شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خیر دنیا و آخرت برایم . 
 
به امید آن روزی بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با وجودتو معنا نمی شود .

سید ما و مولای ما:

برای ما دعا . مولای ما تویی . صاحب ما تویی .

غریبا :

ما به جز تو پشتوانه ای نداریم

هرگز نگویمت که دست من بگیر                                عمریست گرفته ای مبادا رها کنی

 


به قول این وبلاگ نویس های حرفه ای

پی نوشت۱:

یه چندوقت کمتر میشه بنویسم و کمتر هم به دوستان میتونم سربزنم که ازشون معذرت می خام.

پی نوشت۲:

دلم بد جوری هوس زیارت کرده ولی ......

پی نوشت۳:

برام دعا کنید که توی هفته دیگه کارهای مهمی دارم

دعا کنید حل بشه

یا علی مددی

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۲۲:۴۶
حسن زاده
فردا روز شهادت ولی نعمتمون . صاحب شهرمون . امام زاده واجب التعظیم . کریم ابن کریم . سیدالکریم

حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)

من زار عبدالعظیم بری کمن زار الحسین بکربلا

کربلای ملک ری عبدالعظیم

یادگار مجتبی عبدالعظیم

اگه تونستید یه سر حتما به حرم آقا بزنید

التماس دعا

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۸۹ ، ۰۰:۲۸
حسن زاده

 میلاد امام حسن (ع) مبارک باد

کریم کاری به جز جودْ و کرم نداره

آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره

یه روز آقا امام حسن (ع) داشتن توی مدینه راه میرفتن میببنن یه عده که جزام دارن نشیتن دارن غذا می خورن . یکیشون خدمت آقا عرض میکنه شما با غذا نمی خورین .

کریم اهل بیت هم میشینن پیش اونها و...........

درد دل:

یه عده داشتن با امام حسن(ع) توی راه میرفتن

آقا سوار مرکب نبودن

خدمت آقا عرض کردن . آقا شما چرا دارید این مرکب ها را میارید و سوار نمیشید

آقا فرمودند:این ها را واسه تو راه مونده دارم میارم...................

--------آقا جان منم تو راه موندم

دست منم بگیر

نشسته ام بنویسید گدا. گدا. آقا

چقدر محترم است این گدای با آقا

نشسته ام بنویسید حسن . کریم . کرم

مدینه سفره آقا . برو بیا .آقا

نشسته ام بنویسید به جای العفوم

الهی یا حسن ْ و یا کریم یا آقا

تو مهربانیت از دست گیریت پیداست

بگیر دست مرا هم تو را خدا آقا

دخیل های نبسته شده زیاد شدند

چرا ضریح نداری چرا. چرا. آقا

تویی کریم کرم زاده .من گدا زاده

مرا خدا به تو داده تو را به من آقا




  آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه

حرم برای تو شه کرم میسازه

آخر برات یه گنبد طلا میسازیم

شبیه گنبد امام رضا میسازیم

به کوری عایشه و دشمن حیدر

بقیع تو آباد میشه گل پیمبر

سر مزارت ضریح طلا میسازیم

مثل ضریح شش گوشه بهش مینازیم

آخر یه روز ضریحت و بغل میگیرم

حسن حسن میگم پای ضریح میمیرم

پنجره فولاد میسازیم حاجت میگیریم

دخیل میبندیم بدونی بر تو اسیریم

سقا خونه بنا کنیم با شور احساس

سر قبر ام البنین مادر عباس

 



سلام

عیدتون مبارک.عید خودم هم مبارک.

دیشب میخواستم بنویسم ولی نشد.

ببخشید شاید باید شاد مینوشتم ولی خوب آخه ما چون آقامون از همون کودکی همش با غم و غصه بود.

آخه چون ما آقامون تنها شاهد کوچه بود.

آخه چون ما آقامون را همه توی شهر آزار میدادن و میگفتن .................المومنین

آخه چون ما آقامون.........

هر چی سعی کردم شاد تر از این بنویسم نشد....

 

التماس دعا

 

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۸۹ ، ۱۴:۰۴
حسن زاده

ای ساربان اهسته ران

ارام جان گم کرده ام

اخر شده ماه خدا

من میزبان گم کرده ام

در میکده بودم ولی

بیرون شدم از غافلی

ای وای از این بی حاصلی

عمر جوان گم گرده ام

پایان رسد شام سیه

اید حبیب من ز ره

اما خدا حالم ببین

من یار را گم کرده ام

ای وای از این غوغای دل

از دلبرم هستم خجل

وقت سفر ماندم به گل

من کاروان گم کرده ام

نعمت فراوان دادیم

منت به سر بنهادیم

اما ببین نامردیم

مولاتو را گم کرده ام

من عبد کوی عشقم و

من شاه را گم کرده ام

اقا تو را گم کرده ام

اقا تو را گم کرده ام

اقا تو را گم کرده ام

بنوشتم این نامه چنین

با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا

نامه رسان گم کرده ام

شرمنده ام اما بگم

اقا تو را گم کرده ام



پ ن:

اصلا باورم نمیشه یه سال شد و دوباره این مهمونی شروع شد.

خدا جون ممنونم که بازم رام دادی.

انشالله امسال مهمون خوبی واست باشم.

از همتون التماس دعا

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۹ ، ۱۰:۵۱
حسن زاده
 
 
خدایا... انقدر دلم تنگ بود که نمی توانستم برایت حتی بنویسم ... انقدر دلم تنگ بود که کلمات دلتنگیم در صفحه ذهنم بارها و بارها سریع تر از کاغذ می گذشتند و انگشتانم برای نگاشتن عمق دلتنگیم یاری نمی کردند ... انقدر دلم تنگ بود که هرگاه به سختی دستانم روی حروف می لغزیدند تا کمی از دلتنگیم بکاهند چشمانم دیگر یاری نمی کردند ... انگار که همه چیز و همه کس دست به دست هم داده بودند تا دلتنگی هایم را فقط و فقط تو بشنوی و بدانی ...

در پیچ و تاب این روزهای دلتنگی دلم می گرفت برای تنهایی ها و مردان تنهای روزگار ... می دانم که تویی بهترین همدم همه تنهایی ها ... و اگر نبود یاد تو و امید به تو چقدر دلتنگی ها طولانی و بی پایان می شدند ... پس ... خوب من ... برای همه بودنت ... برای همه شنیدنت ... و برای همه دیدنت ... تو را بارها و بارها شکر می گویم ...

نمی دانم اینها که می گویم مناجات است یا درد دل ... اما می دانم که درد است ... درد است اینکه مناجات هایم با تو دیر می شود ... درد است اینکه به کلبه دلم با تو سر نمی زنم ... به تاریخ مناجات قبلی ام نگاه کردم ... انگار که سالهاست با تو سخن نگفته ام ... دلم تنگ توست . چه کنم از دست این منِ من ... که تا هوای مناجات می کنم ُ وسوسه ای در دلم می اندازد و هوایی ام می کند . چه کنم ... تو به دادم برس . کم کمک به سال می رسد دوری ام از کتابت ... که همنشینش شده بودم ... شاید از سال بگذرد مناجات خواندنم از صحیفه ات ... دلم را غبار گرفته ... فکرم راکد شده ... قلبم خاموش شده ...  انگار که نفسم بهانه می خواست ... هرچه هست می دانم که تنها و تنها چاره اش پیش توست . کمکم کن مهربانم . راهی برایم بگشا . همتی در من بگمار تا  بسی بهتر از گذشته با تو خلوت کنم ... بیچارگیم را تنها تو می دانی و تنها تویی که همیشه با من می مانی ... و دردم را تنها تو درمانی ... تو که مهربان ترین مهربانانی ....


تو این روزهای آخر شعبان دعا یادتون نره

التماس دعا

یا علی

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۰۰
حسن زاده