خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

۹۲ مطلب توسط «حسن زاده» ثبت شده است

دلم چند وقت خیلی واستون تنگه

و.......

دعا کنین شاید منم ......

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۵۸
حسن زاده
 

سلام

التماس دعای فراوان

کارم بدجوری گیره

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۴۸
حسن زاده

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

آهی در این بساط به غیر از امید نیست

یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!

مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم

رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن

سلام!

عیدتون مبارک!

نمیدونم شاید این شعرها و این حرف ها مناسب این روزها نباشه!

شاید خرده بگیرید بگید چرا این شعر ها رو حالا گذاشته تو وبلاگ!

نمیدونم اخه فکر میکنم من توی این جشن ها و عید ها دل آقام رو بیشتر میشکنم!

 

... ای اُف بر این زمانه و ای اُف به روزگار

تا کِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار

تقویم ها نبود تو را ناله می کنند

در سال های ساکت و بی روح و مرگبار

تقویم ، بی تو ، هرچه که باشد قشنگ نیست

فرقی نمی کند (چه زمستان و چه بهار)

حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند ؛

مرزی نمانده بین جهان ، جبر ، اختیار

دنیا پر است از همه ی چیزهای شوم

از هرچه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار

از زندگی به شیوه ی حیوان ، ولی"modern "

یعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...

از"ism" های پرشده از پوچ ِ پوچ ِ پوچ

از طرز فکر های طرفدار انتحار

از هرچه ریشه اش به حقیقت نمی رسد ؛

از ماسک های چهره نما ، اسم مستعار

ازجنگ های خانه برانداز و بی دلیل

از قتل عام ، بمب ، ترور ، چوبه های دار

دنیا شبیه بشکه ی باروت ، شب به شب ـ

نزدیک می شود به عدم ، مرگ ، انفجار

من شرط بسته ام که می آیی و مطمئن ـ

هستم برنده می شوم آخر در این قمار

یعنی که می رسی و جهان پاک می شود

از هرچه جسم فاسد و اشباح نابکار

آن وقت با دو دست خودت پخش می کنی

در بین تشنگان جهان ، سیبِ آبدار

حرف دلم عصاره ی این چند واژه است :

تاکِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار ؟

این شعر اگر چه قابلتان را نداشته

آقا! فقط قبول کنیدش به یادگار

اصلاً برای این که بفهمم چه گفته ام

انگشت روی مصرع دلخواه خود گذار :

ـ یک شعر عاشقانه که می خوانی اش

و یا

  یک مشت درد دل که نمی آیدت به کار



پی نوشتک:

توی قسمت نظر خواهی هر شعر دل نوشته / جمله / سخن یا ..... با آقامون دارید بنویسید 

انشالله تو پست بعدی نوشته های شما رو بذارم 

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۱۳
حسن زاده

اقا جون

میگن روز ولادت شما روز جونه

اقا جون

منو تا جونم بخر

فقط همین

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۸۹ ، ۱۶:۳۹
حسن زاده

گنجشک با خدا قهر بود.......روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.....
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...


پی نوشت:

سلام داشتم داستان رو میخوندم دیدم قصه زندگی آدم های بی معرفتی مثل منه

گفتم بنویسمش شاید به کار یه نفر دیگه هم بیاد.

التماس دعا


پی پی نوشت:

 راستی مشهد جاتون خالی بود.انشالله قسمت همتون بشه.

 

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۸۹ ، ۰۰:۱۷
حسن زاده