عمرم گذشت و منتظر یک عنایتم
در جمع عاشقانم و مشتاق وصلتم
کامم به نام و یاد تو شیرین شد از ازل
از خاک پای کوی تو دادند تربتم
مردم اگر به فکر زیانند و شور سود
سودای غیر نیست به سر جز زیارتم
صد بار شکوه کرده ام از روزگارهجر
کی می رسد به گوش فلک این شکایتم
هر چند پای من به سرایت نمی رسد
من پایبوس مقدم ان ماه طلعتم
ماهی که شد خجالت مهر و ستاره اش
آید ندا همیشه برو من خجالتم
گر خاک پای یار نشد توتیای چشم
بهره مرا چه باشد از این عمر خدمتم
اشکم چرا نمی رسد این بهر عشق را
جز اشک و عشق نیست مرا بی بضاعتم
ای بر سریر نیزه سر حق نمای تو
صد شکر یافتم زغبار تو عزتم
خاکم اگر به مهر رخت ذره گشته ام
از اب و خاک کوی تو دادند قسمتم
گویم به رفع وحشت تاریک منزلم
خاک ترا ضمیمه نمایند خلعتم
خوش آندمی به خواب ببینم جمال تو
با نام نوکری تو بخوانی که دعوتم
افسوس عمرکوته ما در خطا گذشت
سرمایه ای نمانده در این وقت هجرتم
ای لایق خلایق عالم عنایتی
بر من که سر هوا و چنین بی لیاقتم
عمرم به حسرت و هوس وصل در سرم
در جمع عاشقانم و مشتاق وصلتم