خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

                                                                             

سلام آقا جان

بازم اومدم ،

با هزار جور شرمندگی

آقا جون دلم گرفته ، دلم برا غربته شما گرفته ، دلم از دسته خودم گرفته از همه آدما ....

چرا من اینجوری شدم ؟

آقا جون چی شد که فراموشت کردم ؟

آقا جان خیلی سخته ولی می گم ، دیگه عادت کردم به نبودنت و ندیدنت. آقا یادم رفته مولام شما هستین ، آقا دنیا منو اونقدر مشغول خودش کرده که اصلاً یادم رفته اصلاً برای چی به این دنیا اومدم.

عزیز زهرا هر چقدر که می گذره ،هر چقدر که بزرگتر می شم کمتر یادتون می کنم .

چقدر غریبی آقا جون

آقا جون چرا اینطور شد ؟ این دنیا چی داره که به خاطرش شما رو فراموش میکنم؟

خیلی سخته تنهایی ، خیلی سخته آدمایی که حسین حسین میگن صدای هل من ناصر شما رو نشنون.

آقا جان راست کفتن که هر روز عاشوراست و هر جایی کربلاست. هر روز تو موقعیت های مختلفی صحنه عاشورا دوباره تکرار می شه فقط آدمای داستان هستن که عوض میشن . همیشه یه طرف حقه یه طرف باطل ، یه طرف ظالم یه طرف مظلوم و مثل همیشه یه عده زیادی کوفی .

آقا جون هر روز صحنه عاشورا برای ما داره تکرار میشه . وقتی می بینم داره به یکی ظلم میشه و حرفی نمی زنم می شم کوفی خیلی وقتا یزیدی می شم و .....؟؟؟؟؟؟

آقا جون می ترسم از روزی که شما ظهور کنین و من در مقابل شما باشم ، آقا جون می ترسم که خودمو ارزون بفروشم ، آقا جون می ترسم بشم کوفی و اینبار مهدی تنها بمونه ، مولای من ترسم از اینه که صدای هلهله یزیدی ها نظاره صدای هل من ناصر شمارو بشنم .........

آقا جون الهی بمیرم برای غربتت ، مولا جان من آدمه بی لیاغتی هستم میدونم آقا جون ضعیف النفس  هستم میدونم ، خودمو ارزون می فروشم میدونم ، ارادم ضعیفه می دونم ..........

ولی یه چیزه دیگه هم هست اونم اینه که آقا جون دوستون دارم ، مولای من غربونه غریبیتون بشم دلم به خاطره شما گرفته ، عزیزه زهرا تمامه زندگیم به فداتون ، امیرم تو دلم محبت شما وجود داره ، آقا جان هنوز اونقدر کر نشدم که صدای هل من ناصر شما رو نشنوم ، هنوز دلم براتون می گیره ، هنوزم منتظره اومدنتونم ، آقا جونم بیا ، بیا و قلبه منو شفا بده قلبی که قرار بود محبت شما توش جا بگیره شده خونه شیطون .....

آقا جون بیا .....
 
آمدم بار دگر مستم کنی.....................
 

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

پس سعی نمودیم که ببینیم رخ دوست
جان ها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیّر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم

ای بسته به زنجیر تو دل های محبّان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم

چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحر گه ندمیدیم

ای حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم

شمشیر کَجَت، راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۴:۱۸
حسن زاده

                                                                       

سلام خدا جون

خیلی وقته باهات حرف نزدم ، شاید چون کارم گیر نکرده یادت نیوفتادم ، شاید گناهام باعث می شن ، شاید ......

خدا جون هر بار باهات حرف می زنم آروم می شم ، تو همیشه هستی ، تنها کسی که هیچوقت تنهام نزاشتی . فقط حرف

زدن با تو آرومم می کنه . فقط تویی که می تونی گره از مشکلاتم برداری .

خدا جون هر وقت که ازت کمک می خوام کمکم می کنی هیچ منتی هم رو سرم نمی زاری . خدا جون این تویی که بدون

ضامن بهم روزی می دی و هیچی هم ازم نمی خوای.

خدا جونم وقتی باهات حرف می زنم انگار یه دستی میاد روی سینم و هرچی غم و غصه دارم از بین می بره ، یه دفعه خالی

میشم ، راحت میشم ، انگار که اصلاً مشکلی نبوده.

خدایا ، خدای عزیزم ، به خاطره همه چی ازت ممنونم

خدایا بهم کمک کن که در مسیر تو قدم بردارم ، خدایا همه چیز به اراده تو انجام میشه ، خدایا کمکم کن بشم همونی که تو

می خوای

خدا جون خودت گفتی از من بخواهید تا اجابتتان کنم ، خدا جون من خودتو می خوام

خدایا تو همیشه به یاده بنده هات هستی کمکم کن که ما هم به یاده تو باشیم

خدایا فرج امام زمان (عج) رو برسان
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۳:۲۹
حسن زاده

سلام

این پست رو حتما بخونید:


روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت : چیزی از من

بخواهید. هر چه که باشد‚ شما را خواهم داد.

سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است.

وهرکه آمدچیزی خواست.یکی بالی برای پریدن ودیگری پایی برای دویدن.

یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد

 و یکی آسمان را.در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت :

من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای

بزرگ. نه بالی و نه پایی ‚ نه آسمان ونه دریا. تنها کمی از خودت‚ تنها کمی

 ازخودت رابه من بده.وخداکمی نور به او داد.

نام او کرم شب تاب شد.

خدا گفت : آن که نوری با خود دارد‚ بزرگ است‚ حتی اگربه قدر ذره ای باشد.

 تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.

و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ‚ بهترین را

خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.هزاران سال است که او

می تابد. روی دامن هستی می تابد.

وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند

که این همان چراغی است که روزی خدا آن رابه کرمی کوچک بخشیده است.



پی نوشت:

خیلی فکر کردم اما هیچی نتونستم بگم

از جهلم

از بی وفاییم

از ..........................

خدا جون منو ببخش که فقط خراب میکنم.

 

۴۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۳:۵۱
حسن زاده


بسم رب المهدی(عج)...


در دیار ما که هر کالا به هر جا در هم است

خوب و بد، معیوب و سالم، زشت و زیبا در هم است

گر خریداری کند کالای خوب از بد جدا...

با تشر گوید فروشنده که : « آقا!..در هم است!!»

مهدیا! یاران خوبت را مکن از بد جدا...

رو سیاه و رو سفیدش جان مولا! در هم است



خواب می دیدم یه روز منو خریدی...

روی سرم خود تو دست کشیدی...

نسخه عشقتو واسم پیچیدی...

نسخه عشق...


پی نوشت:

این مطلبو از وبلاگ یکی از دوستان براتون نقل کردم. 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۳:۴۲
حسن زاده

یک نفر دلش شکسته بود

 توی ایستگاه استجابت دعا

 منتظر نشسته بود 
 

منتتظر،ولی دعای او دیر کرده بود 
 

او خبر نداشت که دعای کوچکش

 توی چار راه آسمان

 پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود


*
او نشست و باز هم نشست

روزها یکی یکی

از کنار او گذشت

*
روی هیچ چیز و هیچ جا

از دعای او اثر نبود

هیچ کس

از مسیر رفت و آمد دعای او

با خبر نبود

*

با خودش فکر کرد

پس دعای من کجاست؟

او چرا نمی رسد؟

شاید این دعا

راه را اشتباه رفته است!

پس بلند شد

رفت تا به آن دعا

راه را نشان دهد

رفت تا که پیش از آمدن برای او

دست دوستی تکان دهدرفت

پس چراغ چار راه آسمان سبز شد

رفت و با صدای رفتنش

کوچه های خاکی زمین

جاده های کهکشان

سبز شد

*
او از این طرف، دعا از آن طرف

در میان راه

باهم آن دو رو به رو شدند

دست توی دست هم گذاشتند

از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند

وای که چقدر حرف داشتند

*
برفها

کم کم آب می شود

شب

ذره ذره آفتاب می شود

و دعای هر کسی

رفته رفته توی راه

مستجاب می شود


 

التماس دعا ........................

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۲:۵۴
حسن زاده