خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

۱ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

بسم الله

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام آقاجان

راستش را بخواهی دوباره دلم که شکست یادم افتاد پدری هم دارم به مهربانی خدا و وای بر من که چه دیر به دیر یاد میکنم تو را

بازهم خسته و دل شکسته از طوفان هوا و هوس ها آمده ام تا بکشی دست نوازشی بر سر این طفل چموش سراپا غرور

دلم طعم تلخ جدایی دارد و در این دیار فریب یاری نمی یابد درخور همراهی

فریاد سوزناک هجرت تنهایم تنهاتر از همیشه و اینبار حتی واژگانی که بوده اند سفیران درد و غربتم،ندارند توان تسکین این قلب ملول دورافتاده را

نمی دانم از که بگویم و نشان از کجا دهم؟

ز بی مهری این نفس یاغی شکوه کنم یا ز دشواری حیاتی که ثمره اش دورتر شدن از وجود نازنین توست

آه که چه سخت است بیان کنی حسی غریب را میان این واژه های تنگ

حسی آمیخته از حسرت دوری و شوق نوشتن از تو و شرم ز تبهکاری نفس

چه سود نوشتن از درد فراغ آنکه نیستی لایق وصلش (گرچه همین هم سعادتی است که شایسته اش نیستم)

مرا قلبی است پاره پاره از جور نفس و سینه ای که شکافت از فریاد قد طال الصدری

اگرچه گمانم نیست که به کفایت تشنه ظهورت باشم

 افسوس که نیست رفیق راهی در این بزم نیستی

چه تلخ است کن فی الناس بودن و مع الناس نبودن

دشوار است چهره ات گل اندازد و آنچه در قلب داری حزن فراغ باشد و یاس از خویش

کاش میشد در شود خستگی این راه به گوشه نگاهی به گل لبخند جمال مه وارت

اما چه کنم که سنگینی بار گناه پرده ای کشیده بروی دیدگانم به ضخامت ندیدنت

و افسوس که سهم مان نشد جز ندایی به سوز دل که این شموس الطالعه؟این اقمار المنیره؟این النجم ظاهره؟این؟...

در پاسخ هر این... دلم میخواهد فریاد زنم غربت مولا را دلم میخواهد به اندازه تنهایی علی بمیرم.دلم میخواهد اصلا نباشم حالا که وجودم مرحمی نیست به قلب غم خورده مولا و خدانکند که خودم ماتمی باشم بر سینه مبارکت

وای بر من که جمعه های دلگیر هم شده عادت و دیگر قلبی که ز آه نیامدنت تنگ شود، اندک است

دلم هوای تو را دارد؛ با هوای نفس چه کنم؟ حجاب ظلمت بودن خویش را وجدان کرده ام و حضور تو را نه طویل است صف مدعیان انتظارت به اندازه ... سال

و مولاجان آنان که فروختند تو را در تجارت ضرر باری به نانی و نامی نیستند اندک و چه غم انگیز، که ندارند هنوز فرزندان آدم،313 شایسته ملازمت خلیفه الله صد افسوس که خودم نیز میان آنانی ام که جا ماندند در تعلقات خویش

وعده نکردم به عهد ازل و قالوا بلی را به عمل لا گفتم! بااین همه آنگاه که میان قلب و نفس جنگی میشود به قدمت تاریخ همسایگی این دو، نفس میخواندم به آنچه دور کرده مرا ز اصل و قلب بشارتم می دهد به لطف و بزرگواری امامی که نیست لحظه ای غافل ز احوالم اگرچه خم شده قامت ایمانم زیر بار گناه اما مولا بپذیر مرا اگرچه نیستم لایق پذیرشت

 لیکن حسن اهل کرامت مصاحبت با بینوایان و در راه ماندگان است پس ببخش بر من بی مهریم را به قبول اعترافمان به ضعف خویش و رحم کن بر بیچارگی یتیمان پدر ندیده ای که هرچه آمد به سرشان ز سنگینی بار ندیدن پدر بود بازگرد که سخت محتاجم لحظه ای بنشین کنار خسته دلان گم شده تا روایت کنم برایت ایام سخت نبودنت را

نه به گمانم تو بوده ای و هستی چشمان دل من بسته شد به گناه

پدرجان اگر کنارم بنشینی غم دل را بازگو کنم بر محضرت البته اگر غمی بماند با حضور سبزت پس بیا که سخت دلتنگم و محتاج

اللهم عجل لولیک الفرج


پی نوشت:

سلام بر همه . خیلی وقت بود که قسمت نمی شد یکم با آقا صحبت کنم ولی امروز خودشون اجازه دادن

راستی روز شهادت ارباب . حضرت کریم ابن کریم آقا امام حسن (علیه السلام) نزدیکه

از تمام کسانی که این پست را میخونن عاجزانه می خوام که حتما واسه شهادت غریب مدینه یه مطلب مخصوص داشته باشن

آخه آقام خیلی غریبه

التماس دعا

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۴۶
حسن زاده