خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

۵ مطلب در تیر ۱۳۸۹ ثبت شده است

اقا جون

میگن روز ولادت شما روز جونه

اقا جون

منو تا جونم بخر

فقط همین

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۸۹ ، ۱۶:۳۹
حسن زاده

گنجشک با خدا قهر بود.......روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.....
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...


پی نوشت:

سلام داشتم داستان رو میخوندم دیدم قصه زندگی آدم های بی معرفتی مثل منه

گفتم بنویسمش شاید به کار یه نفر دیگه هم بیاد.

التماس دعا


پی پی نوشت:

 راستی مشهد جاتون خالی بود.انشالله قسمت همتون بشه.

 

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۸۹ ، ۰۰:۱۷
حسن زاده

یا علی ابن موسی الرضا (ع)

آقا جون بازم شرمندم کردی

آقا جون دلم واسه حرمت تنگ شده بود

آقا جون ممنونم

 

اگه لایق باشم فردا شب تو حرم ضامن آهو یادتون میکنم

 

التماس دعا

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۸۹ ، ۲۱:۴۳
حسن زاده

خیلی وقت بود جمعه ها ننوشته بودم.

نمیدونم چرا هر کاری میکردم نمی شد.حتما شما نمی خواستید دیگه.

خوب حالا که اجازه دادید یه دنیا حرف دارم

اقا میدونی چیه

تمام مشکلاتی که تو این مدت داشتم و می خواهم فراموش کنم و بگم اگر این مدت از یارم دور بودم و چیزی ننوشتم؛؛؛؛

 به خاطر مشکلات بود نه به خاطر کم سعادتی ؛؛؛به خاطر دستای پر گناهم ؛که شرم از نوشتن داشت؛

به خاطر چشمای پر از برق ؛آره برق آتش گناه ؛گناهانی که خواسته نا خواسته و برام پیش می یاد عادی تر از آب خوردن لذت می برم؛؛؛

اگر شما بیاین و بگید و درد و دل کنید و از بی وفایهام  بگید من چه کنم...

مولا ؛در آغاز نه روی سلام داشتم ؛نه زبانی برای سلام کردن

مولا ؛آقا سلام

نمی دونم ؛ زمانی که شما  بی وفایی منو  دیدید ؛چی گفتید

زمانی  که دیدید با شما عهد می بندم و بعد از مدتی حتی شما را از یادم می برم چی گفتید

اقا خاک بر سرم کنن اگه من مصداق این حدیث شده باشم.

«شیعیان ما به اندازه آب خوردن ، ما را نمی خواهند ،اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما

می رسد» « امام زمان (عج)»

اقا اگه منم اینجوری شدم

                                          "پاکم کن و خاکم کن"

اقا اگه بخوام بنویسم از بی وفاییم و از وفای شما تمومی نداره.

ولی بقیش بمونه ................

 

التماس دعا

 

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۸۹ ، ۰۰:۱۵
حسن زاده

به نام حضرت دوست

مهربانم! مرا چه می شود. شوقی است در اندرون دلم که مرا به سوی تو میخواند. مرغ دلم را هوای پریدن در سر است. طاقت آن ندارد که لحظه ای را بی یاد حضرت دوست سر کند. بی قرار و اشفته ام. ای یار! ای زیباترین یار! مرا آنی کمتر ازآنی به خودم وامگذار.  در اندرون من خسته دل آوایی است که به یاد تو مینوازد نغمه طرب انگیز و شور انگیز زندگی را. شوق وصال تو است که راهها را بر من هموار میسازد.مرا چه میشود امشب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!آسمان چشمانم بارانی است.  وآسمان دلم شهاب باران.  به کجا بگربزم ای یار ای زیباترین یار.به هر طرف که مینگرم تو را می بینم.در تمام دلتنگیهایم تو را می یابم. همه راههای زندگیم به سوی تو است که ختم می شود. با نام توست که ارامش می یابم. شوق وصال تو است که فراق را بر من هموار می سازد. نگاه مهربان توست که شور زندگی را به من هدیه می نماید. دستان مهربان توست که مرا چنان  کودکی به دنبال خود می کشد. به خودم می نگرم و به سالهای که پشت سر نهاده ام در تمامی راهها حضور تو ای مهربان ادامه مسیر را برایم هموار کرده  است این همه مهربانی؟ این همه لطف و من در ازای این همه محبت چه برایت اورده ام! کاش من نیز چون خورشید بودم خورشید سوزان که حیات را برای همه هستی به ارمغان می اورد. من چه خوشبختم که زیبا رویی چون تو را دارم مهربانی چون تو را دارم. هر صبح با خنده زیبای توست که چشمانم را به سوی هرچه لطف است می گشایم و تویی که بوسه های مهرت را به سوی من میبارانی. من دم گرم تو را آن هنگام که بر لبهایم بوسه میزند حس میکنم. کیست که تا این حد بتواند با من مهربان باشد. کیست که تا این حد بتواند به من نزدیک باشد حتی نزدیکتر از خود به خود. پنجره نگاهم را به هر سمت که میگشایم تو را می یابم. تو را می ستایم من ای عشق تو را با تمام نیازی که دارم به تو می ستایم. مرا بازگردان! مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان.

الهی و ربی من لی غیرک

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۸۹ ، ۲۱:۴۸
حسن زاده