خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

خوانـ کرمــ

خوان کرم گسترده ای .. مهمان خویشم برده ای .. گوشم چرا مالی اگر .. من گوشه نان بشکسته ام

۵ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

ای ساربان اهسته ران

ارام جان گم کرده ام

اخر شده ماه خدا

من میزبان گم کرده ام

در میکده بودم ولی

بیرون شدم از غافلی

ای وای از این بی حاصلی

عمر جوان گم گرده ام

پایان رسد شام سیه

اید حبیب من ز ره

اما خدا حالم ببین

من یار را گم کرده ام

ای وای از این غوغای دل

از دلبرم هستم خجل

وقت سفر ماندم به گل

من کاروان گم کرده ام

نعمت فراوان دادیم

منت به سر بنهادیم

اما ببین نامردیم

مولاتو را گم کرده ام

من عبد کوی عشقم و

من شاه را گم کرده ام

اقا تو را گم کرده ام

اقا تو را گم کرده ام

اقا تو را گم کرده ام

بنوشتم این نامه چنین

با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا

نامه رسان گم کرده ام

شرمنده ام اما بگم

اقا تو را گم کرده ام



پ ن:

اصلا باورم نمیشه یه سال شد و دوباره این مهمونی شروع شد.

خدا جون ممنونم که بازم رام دادی.

انشالله امسال مهمون خوبی واست باشم.

از همتون التماس دعا

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۹ ، ۱۰:۵۱
حسن زاده
 
 
خدایا... انقدر دلم تنگ بود که نمی توانستم برایت حتی بنویسم ... انقدر دلم تنگ بود که کلمات دلتنگیم در صفحه ذهنم بارها و بارها سریع تر از کاغذ می گذشتند و انگشتانم برای نگاشتن عمق دلتنگیم یاری نمی کردند ... انقدر دلم تنگ بود که هرگاه به سختی دستانم روی حروف می لغزیدند تا کمی از دلتنگیم بکاهند چشمانم دیگر یاری نمی کردند ... انگار که همه چیز و همه کس دست به دست هم داده بودند تا دلتنگی هایم را فقط و فقط تو بشنوی و بدانی ...

در پیچ و تاب این روزهای دلتنگی دلم می گرفت برای تنهایی ها و مردان تنهای روزگار ... می دانم که تویی بهترین همدم همه تنهایی ها ... و اگر نبود یاد تو و امید به تو چقدر دلتنگی ها طولانی و بی پایان می شدند ... پس ... خوب من ... برای همه بودنت ... برای همه شنیدنت ... و برای همه دیدنت ... تو را بارها و بارها شکر می گویم ...

نمی دانم اینها که می گویم مناجات است یا درد دل ... اما می دانم که درد است ... درد است اینکه مناجات هایم با تو دیر می شود ... درد است اینکه به کلبه دلم با تو سر نمی زنم ... به تاریخ مناجات قبلی ام نگاه کردم ... انگار که سالهاست با تو سخن نگفته ام ... دلم تنگ توست . چه کنم از دست این منِ من ... که تا هوای مناجات می کنم ُ وسوسه ای در دلم می اندازد و هوایی ام می کند . چه کنم ... تو به دادم برس . کم کمک به سال می رسد دوری ام از کتابت ... که همنشینش شده بودم ... شاید از سال بگذرد مناجات خواندنم از صحیفه ات ... دلم را غبار گرفته ... فکرم راکد شده ... قلبم خاموش شده ...  انگار که نفسم بهانه می خواست ... هرچه هست می دانم که تنها و تنها چاره اش پیش توست . کمکم کن مهربانم . راهی برایم بگشا . همتی در من بگمار تا  بسی بهتر از گذشته با تو خلوت کنم ... بیچارگیم را تنها تو می دانی و تنها تویی که همیشه با من می مانی ... و دردم را تنها تو درمانی ... تو که مهربان ترین مهربانانی ....


تو این روزهای آخر شعبان دعا یادتون نره

التماس دعا

یا علی

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۰۰
حسن زاده

دلم چند وقت خیلی واستون تنگه

و.......

دعا کنین شاید منم ......

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۵۸
حسن زاده
 

سلام

التماس دعای فراوان

کارم بدجوری گیره

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۴۸
حسن زاده

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن

آهی در این بساط به غیر از امید نیست

یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!

مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم

رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن

سلام!

عیدتون مبارک!

نمیدونم شاید این شعرها و این حرف ها مناسب این روزها نباشه!

شاید خرده بگیرید بگید چرا این شعر ها رو حالا گذاشته تو وبلاگ!

نمیدونم اخه فکر میکنم من توی این جشن ها و عید ها دل آقام رو بیشتر میشکنم!

 

... ای اُف بر این زمانه و ای اُف به روزگار

تا کِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار

تقویم ها نبود تو را ناله می کنند

در سال های ساکت و بی روح و مرگبار

تقویم ، بی تو ، هرچه که باشد قشنگ نیست

فرقی نمی کند (چه زمستان و چه بهار)

حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند ؛

مرزی نمانده بین جهان ، جبر ، اختیار

دنیا پر است از همه ی چیزهای شوم

از هرچه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار

از زندگی به شیوه ی حیوان ، ولی"modern "

یعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...

از"ism" های پرشده از پوچ ِ پوچ ِ پوچ

از طرز فکر های طرفدار انتحار

از هرچه ریشه اش به حقیقت نمی رسد ؛

از ماسک های چهره نما ، اسم مستعار

ازجنگ های خانه برانداز و بی دلیل

از قتل عام ، بمب ، ترور ، چوبه های دار

دنیا شبیه بشکه ی باروت ، شب به شب ـ

نزدیک می شود به عدم ، مرگ ، انفجار

من شرط بسته ام که می آیی و مطمئن ـ

هستم برنده می شوم آخر در این قمار

یعنی که می رسی و جهان پاک می شود

از هرچه جسم فاسد و اشباح نابکار

آن وقت با دو دست خودت پخش می کنی

در بین تشنگان جهان ، سیبِ آبدار

حرف دلم عصاره ی این چند واژه است :

تاکِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار ؟

این شعر اگر چه قابلتان را نداشته

آقا! فقط قبول کنیدش به یادگار

اصلاً برای این که بفهمم چه گفته ام

انگشت روی مصرع دلخواه خود گذار :

ـ یک شعر عاشقانه که می خوانی اش

و یا

  یک مشت درد دل که نمی آیدت به کار



پی نوشتک:

توی قسمت نظر خواهی هر شعر دل نوشته / جمله / سخن یا ..... با آقامون دارید بنویسید 

انشالله تو پست بعدی نوشته های شما رو بذارم 

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۱۳
حسن زاده